لقمه: یك بار با هم به یك جگركی رفتیم و به جرات میتوانم بگویم یكی از كثیفترین جگركیها بود ولی شاید باورتان نشود، خوشمزهترین جگر را آنجا خوردیم كه تاكنون در عمرمان نخورده بودیم!
سحر ولدبیگی و نیما فلاح زوج هنری هستند كه اغلب هر دوی آنها را در مجموعههای طنز میبینیم. حدود نه سال قبل وقتی این زوج هنری زندگی مشترك خود را آغاز كردند، تصمیم گرفتند عطای زندگی در تهران را به لقایش ببخشند و از دود و دم و ترافیك پایتخت فرار و در منطقه خوش آب و هوای لواسان زندگی كنند. آنها در مجموعه تلویزیونی «رستوران خانوادگی» با هم آشنا شدند و بعد هم ازدواج كردند. آنچه میخوانید ماحصل مهمانی ما در منزل این زوج هنری است كه از بازیگری و سینما تا زندگی و آشپزخانه با هم گفتگو كردیم:
سحر و نیما
ولدبیگی: متولد اول تیرماه سال 1356 در محله خیابان پلیس تهران هستم. پدرم مسعود ولدبیگی از چهره پردازان معروف ایران هستند كه در سریال مختارنامه نیز حضور داشتند. یك خواهر به نام سپیده و یك برادر به نام سهراب دارم. پدرم اصالتا كرمانشاهی و مادرم نیز گیلانی است.
فلاح: متولد 4 دی ماه سال 1351 در محله سیدخندان تهران هستم و مدرك كارشناسی خود را در رشته گرافیك مطبوعاتی از دانشگاه علوم مطبوعات وزارت ارشاد اخذ كردهام .
تفریح و اوقات فراغت
ولدبیگی: به موسیقی علاقه خاصی دارم. چند وقتی است كه نیما درام مینوازد و من هم به آن علاقهمند شدم.
یك بار به من گفتند اگر قرار باشد برای همیشه به یك جزیره تبعید شوید چه چیزی همراه خودتان میبرید كه من هم در پاسخ گفتم تنها چیزی كه دوست دارم همیشه با من باشد نیماست. البته ما تجربه هشت ماه زندگی در جزیره كیش را نیز داریم كه در آن مدت نیما غواصی میكرد .
آشنایی و ازدواج
ولدبیگی: این به زمانی باز میگردد كه ما در مجموعه رستوران خانوادگی با هم كار میكردیم. در آن سریال نقش مقابل هم بودیم كه همه خانواده تلاش میكردند تا با هم ازدواج كنیم، ولی ما نمیپذیرفتیم. جالب اینجاست كه بعد از آن سریال این اتفاق به صورت واقعی افتاد و در اول تیرماه سال 1382 یعنی درست در روز تولدم با هم ازدواج كردیم. البته من و نیما اصراری نداشتیم كه حتما جشن عروسی برگزار كنیم شاید در دوران بازیگری این اتفاق به صورت نمایشی بارها برای ما اتفاق افتاده و این موضوع دیگر برای ما جذابیتی نداشت. به نظر من عروسی به تنها كسی كه خوش نمیگذرد خود عروس و داماد است. برای همین خانوادههای ما نیز با این خواسته ما كنار آمدند و با یك مهمانی بسیار ساده خانوادگی زندگی مشتركمان را آغاز كردیم.
چه ذائقهای دارید؟
فلاح: در غذا خوردن ایراد گیر نیستم و همه غذاها را دوست دارم. بعضی وقتها برای صبحانه كله پاچه میخوریم به خصوص چشم و بناگوش. من در مزهها ترش را دوست دارم و معمولا سعی میكنم تنقلات ترش مصرف كنم.
ولدبیگی: غذای فست فودی هم مصرف میكنیم ولی ذائقهام بیشتر با غذای سنتی سازگار است. البته من بعضی وقتها مزه ترش را دوست دارم و گاهی هم شیرین.
نیما در نگاه سحر و سحر در نگاه نیما
ولدبیگی: نیما بسیار بسیار صبور است اما به هیچ عنوان نمیتواند بی اهمیت بودن به زندگی را تحمل كند. نیما دست فرمان بسیار خوبی دارد و در ضمن آشپز قهاری هم هست.
فلاح: سحر شخصیت بسیار شادابی دارد و بسیار هم احساسی است. گاهی اوقات احساس او بر منطقش غلبه میكند و من در این مورد از او انتقاد میكنم. سحر آشپز ماهری است و در آشپزی جادو میكند. یك بار در مورد این موضوع كه كاریكاتور ما چه شكلی است، بحث داشتیم كه نظر آقای مهران مدیری در این مورد جالب بود. ایشان به من گفتند كه شبیه قاقوم نوعی پرنده هستم و سحر هم شبیه گنجشك! البته اگر بخواهیم كاریكاتور خودمان را شبیه میوهها بكشیم من خودم را مثل آلبالو و سحر را مثل تمشك میكشم.
گشت و گذاری در آشپزخانه نیما و سحر
* در خانواده شما دستپخت چه كسی از همه بهتر است؟
فلاح: اگر سحر حوصله آشپزی داشته باشد با غذا جادو میكند. مطمئنم اگر یك بار از غذاهای خوشمزه او بخورید به جادو ایمان میآورید.
ولدبیگی: بدون اغراق میگویم كه آشپزی و دستپخت مادرم حرف ندارد و در بین همه فامیل و اقوام معروف است.
* بهترین و خوشمزهترین غذاها را كجا خوردید؟
ولدبیگی: وقتی با هم نامزد بودیم شمال رفتیم و آنقدر خوشحال و ذوق زده بودیم كه هرچه برایمان میآوردند میخوردیم از میرزا قاسمی گرفته تا زیتون پرورده و باقلاقاتوق و...
فلاح: البته یك بار با هم به یك جگركی رفتیم و به جرات میتوانم بگویم یكی از كثیفترین جگركیها بود ولی شاید باورتان نشود، خوشمزهترین جگر را آنجا خوردیم كه تاكنون در عمرمان نخورده بودیم!
* و رابطه شما با آشپزی؟
فلاح: بدون تعارف میگویم كه آشپزی و دستپخت خوب، یكی از ملاكهای مهم من در هنگام انتخاب همسر بود.
ولدبیگی: البته اگر من آشپز خوبی نبودم خیلی هم مهم نبود چرا كه نیما خودش آشپز ماهری است.
* رژیم غذایی خاصی دارید؟
فلاح: رژیم خاصی ندارم ولی پرخوری هم نمیكنم. مثلا رابطه خوبی با نوشابه و نمك ندارم ولی سحر در مورد نمك زیاده روی میكند .
ولدبیگی: همیشه سعی میكنم نمك كم بخورم چون از ضررهای آن با خبرم.
من اهل پرخوری نیستم ولی در مقابل یك چیز نقطه ضعف دارم آن هم چغاله بادام! اگر چند كیلو هم جلویم بگذارند همه را میخورم. حتی اگر كارم به بیمارستان بكشد!