خانه و خانواده المپیکی مبینا نعمت‌زاده؛
مادری که سرآشپز خاص یک ورزشکار شد!


آرزوی المپیکی خانواده نعمت‌زاده محقق شد. مبینا دختر دهه‌ هشتادی ایران در 19 سالگی از اولین المپیکش دست پر بیرون آمد چرا که خانواده‌اش خانه را المپیکی نگه داشته بودند.

به گزارش پایگاه خبری لقمه، دوازدهمین روز مسابقات المپیک روز شانس کاروان ایران بود. روزی که با قهرمانی ساروی کشتی‌گیر خوب کشورمان اولین مدال طلا روی سینه ایران نشست و مبینا نعمت زاده هم ، دختر وزرشکار ایران دومین مدال المپیک تاریخ تکواندو را به دست آورد و برنزی شد. شاید رقابت سخت و نفس‌گیر مبینا خیلی از ما را پای تلویزیون میخکوب کرد، اما این فقط مبینا نبود که روی تشک می‌جنگید تا ایران روی سکوهای پاریس سهم داشته باشد، تمام خانواده او سال‌ها پا به پای هم تلاش کردند تا رویای المپیک پاریس، خاطره خوب خانواده‌شان بشود البته با مدالی که قرار است مبینا برایشان به سوغات بیاورد.

 

پدر همیشه حامی حتی در دمای منفی 15 درجه!

هوا هنوز گرگ و میش بود و زمستان، از آن روزهای سرد سال که آدم دلش می‌خواست زیر پتو بخوابد و حالا حالا ها بیدار نشود، اما مبینا زودتر از زنگ ساعت آماده شده بود. طبق معمول هر صبح برای آمادگی بدنش می‌دوید اما تنها نه! یک پدر همیشه حامی همراهش بود که در دمای منفی 15 درجه هم پا به پای مبینا ورزش می‌کرد. پدر مبینا مربی بدن‌سازی بود، برای همین هم از 6 سالگی دختر ارشد خانواده عاشق ورزش شد و راه پدرش را پیش‌گرفت، اما در رشته تکواندو. البته انگار استعداد ورزشی ارثیه خونی مبینا بود، چرا که یک سال بعد از ورودش به تیم نونهالان تهران در مسابقات کشوری قهرمان شد، درحالی که همه حریفانش از او بزرگ‌تر بودند. 10 ساله بود که به تیم ملی ایران دعوت شد و در مسابقات مختلف برای کشورمان همیشه خوش‌رنگ‌ترین مدال‌ها را کسب کرد. این چندسال فقط مبینا نبود که زود می‌خوابید و زودتر از همه بلند می‌شد، فقط مبینا نبود که تیغ آفتاب و سوز سرما را تحمل می‌کرد تا المپیک را تجربه کند. پدر مبینا هم صبح‌های زیادی از خوابش صرف‌نظر کرد. وقتی هوا بیش از حد سرد بود او هم بیش از حد به راه دخترش مطمئن بود.
 
 

مادری که سرآشپز خاص یک ورزشکار شد!

مسئولیت‌های خانه همیشه بیشترِ وقت مادرها را می‌گیرد، مخصوصا اگر شاغل هم باشند دیگر کمتر وقت آزادی نصیب‌شان می‌شود که استراحت کنند. در این شرایط مسئولیت‌های جدید هم روی شانه‌شان حسابی سنگینی می‌کند. مادر مبینا اما تمام این سه سال یک آشپزخانه المپیکی تمام عیار داشت. هرچند زحمت پخت و پزش دو برابر شد و مسئولیتش سخت‌تر اما سه سالی است که کنار همه غذاهایی که برای اهالی خانه درست کرده ، غذای مخصوصی هم برای دخترش تدارک دیده‌ است. هرچقدر مبینا برای رعایت رژیمش مصمم است مادر هم هر روز با همه وظایف و خستگی‌هایش، زحمت یک آشپزی المپیکی را به دوش کشیده تا رویای دخترش را به تماشا بنشیند. سه سال رژیم غذایی برای مبینا خیلی سخت گذشت. رژیمی که کار راحت و آسانی نبود به قول مربی‌اش هر کدام از ما یک روز غذا نخوریم عصبی می‌شویم، قندخون‌مان می‌افتد و حال خوبی نداریم اما همه این روزها مبینا با وسوسه غذاهای خوشمزه و با ضعف و گرسنگی پای تمرین و مسابقه رفت تا هدف بزرگش را محقق کند تا وقتی نامش را می‌بریم برق افتخار در چشم‌هایمان بدرخشد که دختر ایرانی یعنی این!
 
 
 

موضوع انشا قهرمان خانه‌ ما

بارها روی سکوی قهرمانی ایستاده بود و قله‌ها را فتح کرده بود، اما شیرینی این واژه برایش وقتی معنی شد که سوژه انشا خواهر کوچک ترش برای معرفی قهرمان شده بود. به اندازه همه موفقیت‌هایی که قاب‌شان کرده بود گوشه‌ی اتاقش آن انشا، آن توصیف چند صفحه‌ای از مشخصاتش برایش دلچسب بود. مبینا خسته می‌شد، اما کم نمی‌آورد بخاطر هدف راسخی که داشت و البته بخاطر خواهری که ستاد انگیزه و روحیه‌دهی بود.
 
توی خانواده نعمت‌زاده برادر کوچک ‌تر همان کسی نیست که با شیطنت و سر و صداهایش همیشه خانه را روی سرش بگذارد. المپیک صحنه نبرد همه خانواده بود حتی برادر کوچک تر! برادری که برای هم‌دلی با خواهرش چند روز رژیم گرفت و آنقدر سخت بود که کارش به سرم و آمپول کشید. برادری که حواسش به ساعت خواب مبینا بود به اینکه خواهر قهرمانش یاید زود بخوابد و آرامش خانه باید حفظ شود. برادری که درک می‌کند خواهرش چقدر از لذت‌های کوچک حتی دورهمی خانوادگی خودش را محروم کرده تا با پرچم ایران جلوی چشم جهان دور افتخار بزند!
 

قصه یک ارادت

بین قفسه‌های اتاق مبینا که افتخاراتش را چیده، درست میان مدال‌های خوش‌رنگش یک قاب فیروزه‌ای هم نشسته است، قابی که با خط طلایی نام حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف رویش به چشم می‌خورد. پشت و پناه مبینا جز مردم کشورش، جز خانواده‌ای که او را مهیای المپیک کردند، امام حی و ناظری بود که رشته دل دختر قهرمان‌مان گره خورده است به او.
 
فقط خدا می‌داند این سه‌سال مبینا چقدر با آن قاب و صاحبش درد دل کرده و از او کمک و یاری خواسته است، اما هرچه هست اتصال این دل به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف حسابی وصل است که ارزشمندترین مدالش را چیزی که همیشه برای آن جنگیده و همه این سه‌سال خود و خانواده‌اش برایش بسیج شده‌اند، پیش از هرکسی تقدیم می‌کند به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف.
 

خبرنگار: آزاده فضلی

بازگشت به صفحه نخست


نقل از :فارس

کد: 15580 تاریخ نشر: ۱۴۰۳ جمعه ۱۹ مرداد بازدید: 90 ساعت: 7:00 عصر
نسخه چاپی نسخه چاپی     ارسال به دوست

اخبار مرتبط با این خبر



نظرات


تا کنون نظری برای این خبر ارسال نشده است

نظر شما

نام:  
پست الکترونیکی:  
نظر شما:  
کد امنیتی:

 


نظرسنجی

عضویت در خبرنامه
نام :
ایمیل :  
 

  چه کنیم تا با مصرف سبزی ها دچار نفخ نشویم؟ یک متخصص تغذیه و رژیم درمانی تاکید کرد: « ممکن است...

  کله پاچه بخوریم یا نه؟ مصرف کله پاچه به دلیل وجود حجم بالایی از تری گلیسر...

  بهترین زمان برای تعویض مسواک آیا می دانید چه تعداد باکتری بر روی مسواک شما زندگ...

موارد بیشتر...
ورود کاربران
نام کاربر:
کلمه عبور:
یاداوری کلمه عبور عضویت در سایت