دلایل حامد توسلی برای طبخ کمتر غذاهای گوشتی در تلویزیون


پایگاه خبری لقمه:حامد توسلی گفت: من مطمئنم یک درصد قشر متوسط رو به بالا و 99 درصد قشر ضعیف بیننده برنامه ما هستند. من برای رضایت و خوش آمد آن یک درصد نمی توانم استیک بپزم.

عکاس امین یاری، خبرگزاری موج

 به گزارش پایگاه خبری لقمه، حامد توسلی مجری و کارشناس برنامه های آشپزی مختلف در شبکه های تلویزیونی است. به قول خودش آغاز کارش در تلویزیون اتفاقی بوده اما او را با عنوان آقای صبحانه ایران به شهرت رسانده، لقبی که اقبال واحدی برای او انتخاب کرد. وی فارغ التحصیل و مدرس رشته گردشگری در دانشگاه مازندران است و  در عین حال در تلاش است تا اطلسی برای غذاهای ایرانی تهیه کند. ضمن اینکه برنامه های تلویزیونی جدیدی را هم در نوبت تولید دارد.

این آشپز-مجری مهمان خبرگزاری موج بود و از دغدغه هایش در زمینه کاری و برنامه های آتی اش گفت که مشروح این گفت‌وگوی صمیمی را در دو قسمت می خوانید:


یک سوال کلیشه ای؛ چه شد که شما به برنامه های تلویزیونی آمدید؟

من در ابتدا همکاریم را با رادیو و از سال 1386 آغاز کردم و شاید اولین کسی بودم که تدریس آشپزی را در رادیو و به صورت صوتی انجام دادم. آن موقع غذاهای ویژه ماه رمضان و آشپزی با حبوبات را یاد می دادم. بعد هم همان داستان مشهور که چندجایی مطرح کرده ام اتفاق افتاد. در سال 1391 قرار بود یکی از دوستانم در برنامه صبح بخیر ایران شبکه یک، طبخ انواع صبحانه را اجرا کند. با بروز مشکلاتی او نتوانست برای اجرای برنامه برود برای همین از من خواست تا به جای او در برنامه شرکت کنم. من هم استقبال کردم و حدود 80-70 نوع صبحانه به تهیه‌کننده برنامه ارائه دادم. تنوع دستورهای غذایی‌ام برای صبحانه موجب شد تا یک برنامه یک هفته‌ای به یک برنامه ثابت یکساله تبدیل شود و در طول آن یک سال، با لقبی که مجری برنامه، آقای اقبال واحدی به من داد، به آقای صبحانه ایران معروف شوم.


به رغم سن و سال کمتر، راز موفقیت و دلیل دیده شدن نسبتا زیاد برنامه تان از میان برنامه های موجود را،  در چه می دانید؟

اول اینکه من دست همه اساتید بزرگوار را می بوسم. همیشه افرادی مثل سامان گلریز و سایر سرآشپزان پیشکسوت برنامه های تلویزیونی را اساتید خود می دانم و بیش از آنکه خودم را یک سرآشپز بنامم، بیشتر یک علاقمند آشپزی هستم. هیچ موقع احساس برتری نسبت به کسی نکردم و همه چیز را از لطف خداوند و محبت دوستان می دانم. شاید تفاوت و دلیل پیشرفت من نسبت به برخی از دوستان این باشد که من واقعا اگر چیزی را بلد نباشم از دیگران می پرسم، این نیست که بگویم می دانم و یا نخواهم بگویم.


ممکن است برخی از افرادی که در پیشرفت شما موثر بوده‌اند و به شما محبت داشتند را نام ببرید؟

به صورت تجربی و در فضای خارج از محیط آموزشی اساتید زیادی داشتم که نام بردن از هر کدام ممکن است باعث دلگیری دیگری شود چرا که ممکن است نام برخی از عزیزان از قلم بیفتد.


اما در واقع مهمترین عامل پیشرفت من مردم بودند، چون من به هیچ چیز وابسته نبودم و همیشه با همه اطرافیانم رو بازی می کردم، چرا که احساس می کردم اگر بخواهم به حاشیه بروم آنها را از دست خواهم داد؛ من حتی به کسانی که در شبکه اجتماعی و فضای مجازی مستقیما به خودم، شدید ترین توهین ها را می کنند با خونسردی جواب می دهم. من دشمنانم را هم دوست دارم و گمان می کنم اگر دشمن نداشته باشم احساس موفقیت نمی کنم.


در دوره تحصیلی و کاری حرفه ما، هیچ کس به من کمک نمی کرد و همیشه می گفتیم ای کاش استادی بود که به ما کمک می کرد. اما بالاخره زمانی رسید که تصمیم گرفتم خودم این کار را برای آینده‌ام انجام بدهم، که حداقل یک نفر حتی اگر نخواست بگوید خدا خیرت بدهد ولی بگوید دمت گرم، احساس می کنم اگر به واسطه ما و کارمان لبخند به لب یک نفر بیاید و از ته دل شاد شود، آن وقت است که به جایی می رسیم و انرژی و حس خوب به سراغمان می‌آید. آن دمت گرمی که می گویند یک سری گره ها را برای من باز می کند و این می شود که برای عده ای این سوال پیش می آید که آیا من برای پیشرفت دوست و یا آشنایی داشته ام؟


پس آیا این مردم داری باعث پیشرفتان شده است یا صفت دیگری در خود سراغ دارید که به طور خاص بخواهید به آن اشاره کنید؟

به نظرم مهمترین شاخصه ام پشتکارم بوده، این که خسته نشدم، خیلی زمین خوردم و خسته نشدم. به خودم گفتم یک بار به دنیا آمده‌ام و محکومم به موفقیت ، اگه خسته بشوم دیگر آدم نیستم!


فکر می کنید چند درصد از مخاطبانتان چیزهایی را که در برنامه آموزش می دهید دوست دارند و انجام می دهند؟

اگر غذایی ساده و دم دستی باشد که در هر خانه ای بشود تهیه کرد؛ از واکنش افرادی که در فضای مجازی با من در ارتباط هستند، که بعد از هر برنامه دست کم 300 تا 400 نفر عکس می فرستند که آن غذا را درست کرده‌اند؛ می توانم بگویم احساسم این است که 30 تا 40 درصد از مخاطبانم غذا را درست می کنند.


اولویت شما در آموزش آشپزی چیست؟

اولین نکته من در آشپزی، درست کردنِ غذا کنار خانواده و نکته بعد درگیر کردن بچه ها با تهیه غذاست، اینکه بچه ها به مادر بگویند ما هم در غذا درست کردن کمک می کنیم و مادر هم اجازه داده و آنها را همراهی کند. در برنامه ها سعی می کنم ارتباط بیشتری با جوانان و نوجوانان بگیرم و خیلی دوست دارم به یک ارتباط نزدیک با آنها برسم. دوست دارم آنها با برنامه های من بزرگ شوند و این نتیجه را ببینم. مانند مجری های برنامه کودک که ما با برنامه های ایشان بزرگ شده ایم، می خواهم نوستالژی خوبی برای دهه های 80 و 90 به بالا باشم.


برای جذاب شدن برنامه به چه نکاتی توجه می کنید؟

بخاطر اینکه برنامه خشک و خالی نباشد سعی می کنم راحت اجرا کنم، یعنی در برنامه زندگی کنم، طوری که وقتی تماشاچی برنامه مرا نظاره می کند، می بیند مربی در عین آموزش دادن، در حال بازی و زندگی است. من حتی وقتی دیالوگ هایم را اشتباه می گویم ضبط برنامه را قطع نمی کنم، مثلا یک روز آمدم بگویم هستش گفتم هستس، بعد همانجا گفتم هستس چیه، هستش. خودم در لحظه مقابل تماشاگران اشتباهم را اصلاح کردم چون می خواهم برنامه واقعی بوده و رنگ زندگی داشته باشد. یک بار دیگر ظرف آبلیمو از دستم افتاد و شکست و من به جای کات دادن گفتم عیب ندارد، این ظرف شکسته را گلدانش می کنیم!


تلاش کرده‌ام تا حدودی مردم را وارد برنامه کنم، تا بدانند همیشه همه چیز شُسته رُفته نیست. یک بار دیگر، در کشو را باز کردم و دیدم قاشق نیست، همان لحظه گفتم ای وای من نه قاشق دارم نه ملاقه، پس مجبورم با دست هم بزنم و شروع به هم زدن غذا با دست کردم. من به این شکل ارتباط برقرار می کنم تا کمی از زهر تبلیغات این گونه برنامه ها گرفته شود. من برای برنامه هایم انرژی می گذارم و دوست دارم این انرژی را انتقال دهم تا انگیزه ای باشد برای همه، تا آقایان به خانم ها کمک کنند و خانم ها به آقایان؛ و بچه ها را وادار می کنم در آشپزی کمک کنند و یا خانواده ها بهانه ای پیدا کنند که آخر هفته ها با هم آشپزی کنند.


دغدغه اصلی من خانواده ها هستند و شوخی هایی که می کنم، حرف هایی که می زنم همه به گونه ای است که آنها لبخند بزنند و به هیچ چیز و هیچ کس بر نخورد. مثلا یک بار در حین ضبط برنامه در یخچال را باز کردم و دیدم درون آن جز یک سس چیز دیگری نیست، در جا گفتم این را از برق بکشید کمد دیواری کنید! خوب این دیالوگی است که مردم در منزلشان می بینند و می خندند. اما نگفتم، آنهایی که مثل ما یخچالشان خالی است این کار را بکنند که خدایی نکرده به کسی برخورده و احساس کند که چون ما نداریم و یخچالمان خالی است، مسخره مان می کنند. کسی که سختی کشیده باشد می فهمد که نباید به گونه ای صحبت کند که مردم در رنج و سختی ناراحت شوند.


از مشکل اقتصادی خانواده ها گفتید، آیا این مساله بر روی محتوای برنامه شما تاثیری گذاشته است؟

روزی من مرغ خریدم کیلویی 9 هزارتومان، ناگهان دو روز بعد  خبردار شدم که مهمان خواهم داشت، مجبور به تهیه دوباره مرغ شدم که متوجه شدم در طی آن دو روز بیش از دو هزار تومان گرانتر شده است. با خودم فکر کردم که خانواده های کم درآمد و عیالوار چه می کنند؟ همین باعث شد که من که  اوایل، قبل از اینکه وضعیت دلار و گوشت این قدر بالا برود، خیلی غذاهای گوشتی درست می کردم، الان دیگر خیلی کم غذاهای گوشتی درست می کنم و بر سر همین موضوع با مدیر فروش و مدیر تبلیغاتمان مشکل داشتم؛ می گفتند اقای توسلی، استیک بگذار که رده هایش بیفتد و معلوم شود، و من می گفتم نه. گفتند چرا نه؟ گفتم ما باید بدانیم چه قشری بیننده برنامه ماست. من مطمئنم یک درصد قشر متوسط رو به بالا و 99 درصد قشر ضعیف بیننده برنامه ما هستند. من برای رضایت و خوش آمد آن یک درصد نمی توانم این غذا را درست کنم و می خواهم به سراغ غذاهای محلی مانند آش ،سوپ، اشکنه ... بروم. می گفتند این چیزها قدیمی است و من گفتم حداقل تکراری نیست.


صحبت از مساله تبلیغات شد، اجازه بدهید وارد بحث اسپانسرینگ بشویم، چیزی که در این دو سه سال اخیر به تبلیغات قابلمه ای مشهور شده و به نظر می رسد که برنامه های آشپزی از غلیظ ترین آیتم های تبلیغاتی از این دست بهره می برند. نظر شما در این زمینه چیست؟

اول بگذارید این نکته را بگویم که در حال حاضر اگر  برنامه ای بخواهد بر روی آنتن تلویزیون برود و پایدار بماند، بدون حامی مالی، یا نمی تواند تولید شود و یا اگر تولید شود مطمئناً برنامه ای ضعیف خواهد بود. تبلیغات در برنامه ها هم پیرو اصول تبلیغاتی سازمانی است که سه بار گویش، دوبار زیر نویس و لوگو می تواند فقط یک بار دیده شود. حال آنکه همین حامی مالی برنامه هم اعلام می کند که می بایست محصولات غذایی من در برنامه تبلیغ شود و من آشپزی می خواهم که در عین آموزش بتواند محصولات ما را تبلیغ کند. بر همین اساس، اینکه به عنوان یک آشپز-مجری چگونه بخواهید و بتوانید تبلیغ کنید، آن روش شماست . از این روش است که مردم متوجه می شوند که طرف برای تبلیغات آمده یا آموزش!


که اتفاقا در بسیاری از موارد این تکرارها مخاطبان را هم ناراضی کرده است.

بله اما من جوری دیگری در برنامه هایم ارتباط برقرار می کنم. در واقع من در طول برنامه گویش تبلیغاتی ندارم و به جای گویش تیزر داریم.


شما چقدر آشپزی را مقوله ای شخصی می دانید و چقدر پایبندی به طعم اصلی را مهم می شمارید؟

وقتی وارد اصول حرفه ای گری و مسابقات می شویم، خصوصا در غذا های سنتی، اصلی وجود دارد. کاملا باید بر اساس آن اصل پیش برویم و دانسته ها و اطلاعاتمان را وسط بگذاریم. اما از منظر دیگر، به نظر من آشپزی یک بوم نقاشی است که شما به سلیقه خودت آن را نقاشی می کنید و حتی برای تزئینش اقدام می کنید. آشپزی آرامش است و آشپزی می کنیم که به آرامش برسیم. بنابراین برای کسب آرامش نباید استرس داشته باشیم. آشپزی می کنیم که عصاره ای از وجودت را به خانواده بچشانی، چیزی شبیه داروست. شما به هنگام آشپزی دارویی را برای خانواده فراهم می کنی و آن خانواده نوش جان می کنند. پس شما یک پزشکی و علم فیزیک و شیمی را در آشپزی به کار برده ای.


این است که من آشپزی را محدود نمی دانم که بگویم باید حتما اصلش رعایت شود. چون معتقدم آن کسی که اولین بار این غذا را پخته، آن را با سلیقه و ذائقه خود فراهم نموده. اصولا در آشپزی اجباری وجود ندارد؛ اما تنها چیزی که در آشپزی اجباری است این است که اگر علاقه ای به آشپزی نداری اصلا آشپزی نکن...چون هیچوقت نمی توانی طعم واقعی آن غذا را در بیاوری.


صحبت از مسابقات آشپزی شد، نظر شما در مورد مسابقات آشپزی که هم اکنون در حال پخش از تلویزیون است،مثلا برنامه دستپخت چیست؟

 اینکه مسابقاتی با عنوان آشپزی وجود دارد خیلی خوب و دوست داشتنی است، در این مورد ما الگو از کشورهای دیگر برداشتیم.


در مورد اتفاقات و حاشیه هایی که چندی پیش در این برنامه رخ داد؟

من اتفاقاتی که در برنامه دستپخت افتاد را نه رد میکنم نه تائید. اگر خودم را به جای آن مربی بگذارم فکر می کنم منظور و ناراحتیش از این بوده که من برای شما وقت گذاشتم، شما اگر آشپزی بلد نیستی چرا اینجایی، این جمع، جمعِ حرفه ای هاست.



من شنیده ام که قبل از این برنامه به این دوستان آموزشهایی هم داده شده است.

بله،حتما هم همین است،چون این برنامه برای پخش از رسانه ملی است، برایش زمان و هزینه گذاشته شده.  اما در مورد این اتفاقات افتاده، آن دیالوگهای گفته شده و سختگیری که شد، حسم این است که شاید انتقادات مربی می بایست مقداری نزدیک به قالب فرهنگی مردم ما بود...


ممکن است بیشتر توضیح دهید؟

ببینید مردم ما هوای همدیگر را دارند... ما خیلی زود گارد می‌گیریم... یک سری می گویند برکت خدا را نباید دور می ریخت... یکسری از داوران بین المللی می گویند داور کار درستی کرد،گروهی دیگر می گویند نباید این حرفها را در رسانه ملی زده می شد و تعدادی دیگر می گویند اگر بلد نبودی اصلا چرا شرکت کردی... به نظرم مقداری برای ما زود است این‌گونه برخوردها...


فرض کنیم که کار این خانم اصلا حرفه ای نبود، غذایی را هم که پخته اصلا خوب نبوده و آن مربی هم به همین دلیل برخورد کرده...اما نکته اینجاست که این خانم به عنوان همسر، فرزند، همکار و همسایه در جامعه حضور دارد و در این جامعه چه برخوردی با او خواهد شد؟ شاید اگر در رسانه ملی پخش نمی شد اینقدر حساس نمی بود. نظر شما چیست؟

این مطلب را چندین بار دیگر هم از من پرسیدند که آیا تائید می کنی و من هم گفته‌ام نه تائید می کنم و نه رد...اما باز هم من به عنوان یک آشپز، اگر این حرفها را در قالب حرفه ای گری بگذارم این را خواهم گفت که اگر همه افراد حرفه ای و در سطح خود این استاد بودند مشکلی نبود. از طرفی من در این مواقع هیچ چیزی را سخت نمی گیرم، چون فردی هستم که فکر می کنم قاضی نیستم و فقط یک داورم. بنابراین همیشه سعی می‌کنم فقط نظرم را بدهم، آنهم به صورتی که به شخصی توهین نشود. البته در جایی شنیدم که این استاد عزیز سالها خارج از کشور بوده و فعالیت کرده و شاید همین دور بودن باعث چنین برخوردی شده؛ شاید این نوع گویش در فرهنگ غربی طبیعی باشد، اما در فرهنگ ما نه.


نکته دیگر اینکه من مانده ام چطور این برنامه از زیر دست ناظر و مدیر پخش گذشته و مجوز گرفته؟!


پس شما هم در کل با آنچه اتفاق افتاده موافق نبودید؟

 در کل، در ایران نه، نباید اتفاق می افتاد... درجامعه ایرانی ما حتی اگر به شخصی به جای شما، تو بگوئیم ممکن است ناراحتی پیش بیاید...


البته از طرفی هم احساس می کنم به وجود آمدن این اتفاقات مقداری به خود ما، به تک تک ما آدمهای جامعه ربط دارد...به اینکه باید قدری فکر کنیم و مدام دنبال حاشیه سازی نباشیم. مشکلات جامعه، اقتصادی و فرهنگی، همه اینها دست به دست هم داده تا یکنفر را تخریب کنیم. در حالی که بهتر است قبل از اینکه یک مطلب یا اتفاقی را نشر دهیم و بزرگ کنیم، قدری تامل کنیم، صبور باشیم و بگوئیم که این یک برنامه است که در کنار آن چندین نفر در حال نان خوردن هستند. اگر از یک نفر شاکی هستیم، کاری نکنیم که صد نفری که به واسطه تولید این برنامه در حال در آوردن روزیشان هستند، نانشان آجر شود.


ادامه دارد ...

مصاحبه کننده: محمدصالح حجت الاسلامی

شما هم می توانید در انتهای همین مطلب نظرتان را با دیگران در میان بگذارید.

 بازگشت به صفحه نخست




کد: 13937 تاریخ نشر: ۱۳۹۷ يکشنبه ۲۸ بهمن بازدید: 4287 ساعت: 1:10 صبح
نسخه چاپی نسخه چاپی     ارسال به دوست

اخبار مرتبط با این خبر



نظرات


تا کنون نظری برای این خبر ارسال نشده است

نظر شما

نام:
پست الکترونیکی:
نظر شما:
کد امنیتی:



نظرسنجی
امسال شب یلدا را چگونه می گذرانید؟
 




عضویت در خبرنامه
نام :
ایمیل :
 

  بر اساس گروه خونی‌تان غذا بخورید تحقیقات نشان داده افرادی که گروه‌های خونی مشابه دا...

  آیا غذاهای ارگانیك واقعا سالم‌ترند؟ متخصصان تغذیه و سلامت در یك مطالعه كیفی جدید دریاف...

  پوست پیاز را دور نریزید پزشكان توصیه می‌كنند از این پس وقتی وارد آشپزخانه ...

موارد بیشتر...
ورود کاربران
نام کاربر:
کلمه عبور:
یاداوری کلمه عبور عضویت در سایت