به گزارش لقمه، مرحوم حجتالاسلام حاج شیخ «علی اصغر هرندی» به برگزاری کلاسهای اخلاق اسلامی مبادرت میکرد. او واعظی متعظ بود که پندش در ژرفای دل مشتاقان مینشست، چرا که سیره او گویای آن بود که از بن دندان و صمیم جان به آنچه میگوید، باور دارد. آنچه پیش رو دارید، بخشی از مجموعه دروس اخلاق مرحوم در مدرسه مهدیه است که به تبیین اخلاق اسلامی در خوردن و آشامیدن پرداخته است که در قالب کتاب «سفره پاک» به رشته تحریر درآمده است. خوشگوارترین خوردنیها مشهور است میگویند: کسی قبل از مرگ خود به پسرش چند وصیت کرد. یک وصیت او این بود که پسرم، غذا نمیخوری تا موقعی که بهترین غذا برایت فراهم شود. پسر عبد از مرگ پدر، برای عمل به وصیت پدر مهیا شد. دو ساعت، چهار ساعت، شش ساعت گذشت و چیزی نخورد. دلش هم میخواست چلوکباب یا چلومرغی باشد، ولی پول ندارد و کسی هم او را دعوت نمیکند! چون خیلی گرسنه شد به سراغ سفره رفت و مقداری نان بیات کنار سفره پیدا کرد. نان بیات را برداشت و در دهانش گذاشت، احساس کرد غذایی به این خوشمزگی در عمرش نخورده است. لقمه دوم و سوم را برداشت، آنگاه به سراغ آب رفت، آب را برداشت و سرکشید و دید از هر شربتی لذتبخشتر است! گفت: فهمیدم که منظور پدرم چه بود. این که امیرالمؤمنین میفرماید: «خورش عیسی گرسنگی بود»، یعنی آن قدر در طعام امساک میکرد، که همین نان خشکیده برایش لذتبخش باشد. انشاءالله در آداب غذا میرسیم که یک درس کلی نقل شده از پیامبر و ائمه این است: «کل و أنت تشهتهی، أمسک و أنت تشتهی» آن وقت غذا بخور که از هر جهت اشتها داری. این را طب قدیم و جدید قبول دارند، که عالیترین برنامه برای سلامت جهاز هاضمه این است، که تا خوب گرسنه نشدهاید، چیزی نخورید. حضرت عیسی علیهالسلام «إدامه الجوع» نان خورش او گرسنگی بود، «و سراجه باللیل القمر» چراغش در شب ماه بود. «وظلاله فی الشتاء مشارق الارض و مغاربها» سایهبان و وسیله آرامشی که برای خودش درست کرده بود، زمین خدا بود. هرکجا که میشد، استراحتی بکند، در آنجا قرار میگرفت. «وفاکهته و ریحانه ما تنبت الارض للبهائم» میوه و گل و ریحانش چیزی بود، که از زمین روییده میشود و غالباً جانوران و بهائم آن را مصرف میکنند، «ولم تکن له زوجة تفننه» همسری نداشت که موجب فتنه در زندگی او شود. «ولا ولد یحزنه» بچهای نداشت که موجب حزنش شود. «ولا مال یلفته» و مالی نداشت که او را مشغول کند و گرفتار کند. «ولا طمع یذله» و طمعی نداشت که او را خوار کند. «دابته رجلاه» مرکب سواری او دو پایش بود. «و خادمه یداه» خدمتکار او دستهایش بودند. از محبوبت بیاموز! حالا حضرت نتیجه میگیرد: «فتأس بنبیّک الأطیب الأطهر» به نبی پاک و پاکیزه اقتدا کن. «فأن فیه اسوة لمن تأسی» برای کسی که حقاً به او تأسی و از او پیروی کند، مقتداری واقعی است، «و عزاء لمن تعزی» و برای کسی که بخواهد خود را به آن حضرت متصل کند، نسبت کاملاً نیکویی است. «واحب العباد إلی الله المتأسی بنبیه»، دوست داشتنیترین بندگان نزد خدا، کسی است که به پیامبرش اقتدا کنند، زیرا خدا به پیامبر فرمود: «قل إن کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله»، بگو اگر شما دوستدار خداوند هستید، دنبال من بیایید و از آن همان راهی که من میروم بروید، تا مورد محبت خدا قرار بگیرید. این اعلامیه خدایی است، که امیرالمؤمنین آن را بازگو میکند: «والمقتص لأثره قضم الدنیا قضماً و لم یعرها طرفاً أهضم أهل الدنیا کشحاً و أخمصهم من الدنیا بطناً»، دنباله روی او شو، قدم جای قدم او بگذار، هم او که به دنیا بیاعتنایی کرد و آن را شکست و هیچگاه گوشه چشمی از محبت به دنیا نداشت و در جهت خالی کردن خود از زینت و زخرف دنیا، از همه مردم برتر و از همه آنها گرسنهتر بود. «و أخمصهم من الدنیا بطناً» شکمش گرسنه بود، کم غذا میخورد، خیلی زیاد روزه میگرفت. پیامبر اکرم (ص) هر سال، تمام ماه رجب و شعبان را روزهدار بود. غالباً در اول هر ماه، و هر هفته در روزهای پنجشنبه و دوشنبه روزهدار بود. بعد امیرالمؤمنین علیهالسلام نتیجه میگیرد: «عرضت علیه الدنیا فأبی أن یقبلها و علم أنّ الله سبحانه أبغض شیئاً فأبغضه و حقر شیئاً فحقره و صغر شیئاً فصغره»، میگفت: «پیامبر دشمن چیزهایی بود که خدای تعالی دشمن میدارد، هرچه را خدا پست میشمارد، پیامبر هم آنها را پست میدانست»، سپس میفرماید: «ولولم یکن فینا إلا حبنا ما أبغض الله و رسوله و تعظیمنا ما صغرالله و رسوله لکفی به شقاقاً لله» برای ما، در ستیز و دشمنی با خدا همین کافی است، که آنچه را خدا و پیامبر دشمن میدارند، دوست بداریم و آنچه را کوچک میشمارند، بزرگ بدانیم. پیامبر میگوید: من از این چیزهای پست، مثل شهوات و علائق دنیا و شکمخوارگی و همیشه لذت بردن از خوردنیها، نفرت دارم و اینها محبوب خدا نیست، ولی برای ما مدعیان پیروی از پیامبر، از مهمترین و بزرگترین چیزهاست. حضرت میفرماید: همین برای مخالف بودن با خدا و پیامبر کافی است. آیا تو دوست خدا و پیامبر هستی؟ تو تسلیم فرمان خدا و پیامبر هستی؟ پس چرا به چیزی که خدا و پیامبر از آن نفرت دارند، عشق میورزی؟ کجایی؟! «و محادة عن أمر الله» به امر خدا بیاعتنایی کردن. «ولقد کان صلی الله علیه وآله وسلم یأکل علی الارض و یجلس جلسة العبد و یخصف بیده نعله و یرقع بیده ثوبه و یرکب الحمار العاری و یردف خلفه»، میگوید: حضرت روی زمین مینشست و غذا میخورد. طرز نشستن او همانند بندهها و غلامان بود. با دستان خود نعلینش را وصله میزد. با آن که الاغ، مرکب ضعیفان بود بر الاغ سوار میشد، حتی یک نفر را هم غالباً پشت سر خود مینشاند، که این کار بسیار سبک تلقی میشد. تمام اینها خردکننده کبر و انسانساز است، بعد حضرت میفرماید: یکی از زنهای پیامبر، پردهای دارای نقش و نگار بر در آویخته بود، حضرتش فرمود: این پرده را از جلوی چشم من بردار، زیرا نمیخواهم آنچه زینت دنیایی دارد، مرا به خود مشغول کند. حتی پرده گلدار رنگارنگ را دستور فرمود که کنار بزنند: «و یکون الستر علی باب بیته فتکون فیه التصاویر فیقول یا فلانة لإحدی أزواجه غیبیه عنی فإنی إذا نظرت إلیه ذکرت الدنیا و زخارفها». بندگان مقرب الهی از دنیا دوری میجستند آن گاه فرمود: «فإعرض عن الدنیا بقلبه و امات ذکرها من نفسه»، قلب او اعراضکننده از دنیا بود، ذکر و یاد دنیا را، در عالم جانش میراند: «فأخرجها من النفس و أشخصها عن القلب و غیبها عن البصر» نمیخواست جلوی چشمش زینتهای دنیا باشد، تا این که آن زینتها مشغولش نکند. «و کذلک من أبغض شیئاً أبغض أن ینظر إلیه و أن یذکر عنده» این چنین است که اگر کسی از چیزی نفرت داشته باشد، از نگریستن به آن نیز نفرت دارد و دوست ندارد که نزد او از آن یاد شود. پیامبر (ص) دوست نداشت که زینت و علایق دنیا او را جلوه دهد، در حالی که دینش هم میگفت: «قل من حرم زینة الله التی إخرج لعباده والطیبات من الرزق»، ولی اگر این زینت، انسان را از خدا و دین خدا و راه خدا و سیر کمالی انسانی مشغول کند، بلاست. «ولقد کان فی رسولالله (ص) ما یدلک علی مساوی الدنیا و عیوبها»، در برخورد پیامبر اکرم (ص) با دنیا اموری است که ما را بر بدیها و عیوب دنیا آگاه میکند، «إذ جاع فیها مع خاصته و زویت عنه زخارفها مع عظیم زلفته فلینظر ناظر بعقله أکرم الله محمدا بذلک أم أهانه فأن قال أهانه فقد کذب و الله العظیم بالافک العظیم»، عزیزان دراین یک نکته خیلی دقت کنند، میگوید این یک حقیقت مسلم است که بسیار اتفاق میافتاد که پیامبر (ص) با بستگانی که با او بودند، گرسنه میماندند. بساط خوراکی منظم، بریز و بپاش وجود نداشته است. گاهی نان و خرمایی بوده، گاهی یک ماهیچه گوسفند بوده، گاهی نان و نمک، گاهی نان و سرکه، گاهی هیچ چیز نبوده و گرسنه میماندند. گاهی در خانه امیرالمؤمنین را میزد و میگفت: شما چیزی دارید؟ و شاید آنها هم چیزی نداشتند! حضرت امیر (ع) میفرماید با آن تقرب پیغمبر (ص) به خدای تعالی و آن عزت در پیشگاه خدا، زندگی او این چنین بود. کلام امیرالمؤمنین که میگویم، دقت کن این است: بگو ببینم، آیا خدای تعالی میخواسته به پیامبر توهین کند، که زندگی را برایش تنگ کرده بود؟ یا میخواسته اکرامش کند؟ اگر نعوذ بالله بگویی که خدا میخواسته به پیامبرش توهین کند، به خدای عظیم سوگند که این دروغ است: «فإن قال إهانه فقد کذب والله العظیم». اگر بگویی این کرامتی از خدای تعالی بود، معنایش این است که خدا به کسانی که زندگی دنیا را برای آنها بسط داده و ریخت و پاشهای چنین و چنان میکنند، اهانت کرده است: «إن قال أکرمه فلیعلم أنالله قد أهان غیره حیث بسط الدنیا و زواها عن أغرب الناس منه». این را خدا بیارزش میداند و در روز قیامت به او میگوید: «و یوم یعرض الدین کفروا علی النار أذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدنیا واستمتعتم بها» شما همه خوشیها و لذتهایتان را در زندگی دنیا بردید و همه بهرههای خودتان را گرفتید و تمام شد. «حیث بسط الدنیا له و زواها عن أقرب الناس منه» این دنیا را برای او وسیع و گسترده کرده است، اما آن بندگانی را که مقرب درگاهش هستند، کنار کشیده و نگذاشته به زندگی دنیا آلوده شوند. «فتأسی متأس بنبیه» حضرت تکرار میکند: کسی که برای خودش مقتدا میخواهد، باید پیامبر را مقتدای خویش قرار دهد و به او تأسی کند. «و اقتص أثره» دنباله روی پیامبر شود و ببیند پیامبر از کجا رفته، همان راه را اتنخاب کند.
شکمخوارگی و اصرار بر آن موجبات دوری از خدا را فراهم میکند «و ولج مولجه» و جایی که پیامبر فرو رفته، فرو رود. اینها همه از باب استعاره است. «و إلا فلا یأمن الهلکة» اگر به پیامبر اقتدا نکرد و راه پیامبر را دوست نداشت، از هلاکت ایمن نیست. «فلا یأمن الهلکة فإن الله جعل محمد (ص) علماً للساعة و مبشراً بالجنة و منذراً بالعقوبة»، خدای تعالی پیامبر اکرم (ص) را، برای قیامت علم هدایت و بشارت دهنده واقعی به دارالسلام رحمت خدا بهشت و انذار کننده و بیمدهنده از خطرات قرار داد. «خرج من الدنیا خمیصاً» پیامبر (ص) با شکم گرسنه از دنیا رفت، یعنی شکم باره نبود. « و ورد الاخره سلیماً لم یضع حجراً علی حجر» سنگی بر سنگی نگذاشت، «حتی مضی لسبیله و أجاب داعی ربه فما أعظم منة الله عندنا حین أنعم علینا به سلفاً نتبعه» میگوید: چه نعمت بزرگی است که خدا ما را بعد از پیامبر آورد تا دنباله روی او باشیم و او مقتدایمان باشد. «لقد من الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم» این قرآن کریم است. «سلفاً نتبعه و قاعداً نطا عقبه»، رهبری و راهنمایی که ما پایمان را جای پای او بگذاریم. آنگاه حضرت امیرالمؤمنین در اینجا یک کلمه هم از خودش میگوید. در زمانی که فرمانروای کشور بزرگ اسلامی است؛ ایران، افغانستان، قفقاز، بحرین، عراق، حجاز، مصر، شمال آفریقا و... در تحت سیطره حکومت او است، میفرماید: «والله لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها»، آن قدر بر این جبهای که به تن دارم وصله زدهام که دیگر شرمم میآید به وصله زن بدهم! بعد فرمود: «ولقد قال لی قائل ألا تنبذها عنک» کسی به من گفت: ای علی، این را دور نمیاندازی؟ «فقلت اغرب عنی فعند الصباح یحمد القوم السری» وقتی به من گفت، این را دور نمیاندازی به او گفتم: دور شو، کسانی که شبانگاه راه را طی کردهاند، در هنگام صبح ستوده میشوند، اگر مسافران صحرای عرب، به فکر خواب نباشند و شب را راه بروند، به هنگام روز در گرمای بیابان گرفتار نمیشوند. اما اگر بنا شد شب را بخوابند و در آفتاب سوزان روز راه را بپیمایند، چه بسا از عطش و گرما هلاک شوند. این ضربالمثلی عربی است: «عند الصباح یحمدالقوم السری» آنان که شب را حرکت کردند و خود را به منزل رساندند، در هنگام صبح ستایش میشوند. از مجموع راه و روش و فرمایشات اهل بیت، این حقیقت به دست میآید که در زندگی آنان و حتی اهل بیتشان به هیچ عنوان مسئله شکمخوارگی راه نداشت و از رهروان راهشان نیز همین را میخواستند و به آنان میگفتند که این مرز است. اگر به آن نزدیک شوید، اگر چه ممکن است ابتدا به کراهت دچار شوید، اما در قرقگاه حرام هستید و گرفتار میشوید، اما متأسفانه در اجتماع مسلمانان امروز ما، به این راه و روش معصومین توجه نمیشود. صلواتالله علی أمیرالمؤمنین و سیدالوصیین علی بن أبی طالب.