به گزارش لقمه، مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ «علی اصغر هرندی» به برگزاری کلاسهای اخلاق اسلامی مبادرت میکرد، او واعظی متعظ بود که پندش در ژرفای دل مشتاقان مینشست، چرا که سیره او گویای آن بود که از بن دندان و صمیم جان به آنچه می گوید، باور دارد.
آنچه پیش رو دارید، بخشی از مجموعه دروس اخلاق مرحوم در مدرسه مهدیه است که به تبیین اخلاق اسلامی در خوردن و آشامیدن پرداخته است که در قالب کتاب «سفره پاک» به رشته تحریر درآمده است.
قلب مؤمن به هنگام یاد خداوند فرو میریزد
در این جلسه، بیش از دو سه مرتبه حدیثی را که مرحوم فیض در کتاب وزین و شریف «المحجة البیضاء» از بیان امام ششم حضرت صادق علیهالسلام بیان فرموده، تکرار کردهام، چون اگر این حدیث بتواند دستگیر و هادی ما باشد، واقعاً برنده جایزه بزرگی خواهیم بود.
امام ششم فرمود: «والله، لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه ولکنهم لایبصرون»؛ «قسم به ذات اقدس الله، که خداوند علیاعلا در کلام خودش تجلی کرده، درخشیده و نور خود را برای خلقش نشان داده است، ولی بیچاره مردم که بینش ندارند»، اکثر مردم بینشی ندارند که جلوه جانانه حق را با چشم جان و سر قلبشان در کلام او ببیند.
خداوند در سوره مبارکه ق میفرماید: «إِنَّ فِی ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ»، ذکری، یادآوریها و بینشهایی که قرآن کریم، برای کسی است که دارای قلب باشد، مگر کسی هم بی قلب هست؟!
نه تنها انسانها قلب دارند، بلکه گوسفندها و شترها، حتی سگ و خوک هم قلب دارند، اما قلبی که خداوند در این آیه از آن سخن میگوید، یک حقیقت دیگر است و آن پاره گوشت مشترک بین ما و گوسفند نیست، این قلب، مرکز وجود ما و سر و لطیفه عالیه انسانیت است، آنان که این قلبشان حیات داشته باشد، جلوه و درخشش حضرت حق را در کلام او میبینند.
نشانی آن را هم خدا ـ جلت عظمته ـ در کتاب مجید میفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ»، مؤمنی که چنین قلبی دارد، قلب او به هنگام یاد خداوند، فرو میریزد، هراسان میشود و ذکر و یاد خداوند، او را میلرزاند، هنگامی که آیات الهی بر او یعنی بر آن صاحب قلب تلاوت میشود، ایمان بر وجود او افزوده میشود و حقیقت توکل در او ظهور میکند.
خدای تعالی نشانی صاحبان این قلب را در سوره مومنون میدهد:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»؛ «فلاح و رستگاری حقیقی، نصیب مؤمنینی است که در نماز خاشعند» و آیات بعدی این سوره نیز در وصف همان افراد است.
دلت را بینداز جلوی سگ!
برای بررسی مسائل زندگی انسان و اسلامی و ایمانی، باید از کتاب مجید بخواهی، باید التماس کنیم، ناله کنیم واشک بریزیم که خداوند چنین قلبی را برای استفاده از کتاب مجید کرامت کند، تنها تلاوت قرآن کافی نیست و اگر تلاوت قرآن با چنین قلبی نباشد و نعوذبالله قلب انسان قلبی منکوس و واژگونه یا قلبی متحجر باشد، آنگاه «رُبَّ تالِ القرانِ والقرانُ یَلعَنُهُ»، با لفظ رب فرمود، یعنی کم نیستند، کسانی که قرآن را تلاوت میکنند، در حالی که قرآن آنها را لعنت میکند! انس ما با قرآن، عالیترین است، مشروط بر این که از مقلب القلوب بخواهیم که آن قلب «ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب» را به ما بدهد، اما اگر نعوذبالله این قلب از قبیل «لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا» باشد، یعنی قلبی که تفقه، تدبر و توجه در آن نیست، چنین قلبی به درد نمیخورد!
یادم آمد سالیان درازی پیش از این، شاید چهل سال پیش، تاجر محترمی بود که برنج، روغن و این گونه اجناس را میفروخت، ما هم، آن زمان در این معاملات بودیم، مردی از اولیای خدا که حقا از اولیاء خدا بود، مانند ما با این تاجر معامله داشت، گاهی اتفاق میافتاد که با یکدیگر در آن تجارتخانه مواجه میشدیم، روزی ایشان وارد شد و سلام و احوالپرسی کرد، نشست و مقداری پول به آن تاجر داد، چون جنس برده بود، وجهش را آورده بود.
تاجر در حال شمارش پولها، لبخندی بر لبانش داشت، وقتی شمارش پولها تمام شد، گفت: بله حاج آقا، این فلان مبلغ است.
مرد خدا گفت درست است؟ جواب داد: بله، درست است، گفت: دیدم که وقتی پولها را میشمردی، خوشحال بودی، آیا واقعاً دل و قلب شاد شده بود که امروز این مقدار پول به صندوقت آمد؟ آیا قلبت خاطر خواه پول است؟ حاجی جان، اگر این جور دلی داری، در بیاورش و بینداز جلوی سگ بخورد! این دل به درد یک مؤحد مؤمن نمیخورد، دل باید مرکز محبت خدا، رسول، اولیاء، کتاب و دین خدا باشد.
اشک در چشم خودش حلقه زد و کسان دیگری که آنجا بودند، به گریه افتادند، چون واقعاً معتقد بود که گفت: دل باید آیینه جلوات حضرت حق باشد، به معنی واقع معتقد بود و وقتی در زمینهای مستعد تخمی میپاشید، زود به ثمر مینشست.
قلبی که در تلاوت قرآن و در مرور بیانات اهل بیت رسالت علیهمالسلام از حالت عادی و طبیعی بیرون نمیآید و همان است که هست و فرقی نمیکند که رمان بخواند، یا روزنامه بخواند، یا قرآن بخواند، یا نهجالبلاغه بخواند، یا کتاب حدیث بخواند، این دل معطل است، باید درصدد تزکیه خود و نجات از آلودگیها بر بیایید، قرآن، باید قلب را منقلب کند، حدیث باید قلب را به هیجان آورد، گاهی شوقاً گاهی خوفاً و گاهی معرفتاً.
از باب مقدمه عرض کردم که ما همه چیزمان این کتاب است، «تِبْیَانًا لِّكُلِّ شَیْءٍ»، کتابی که بیانکننده همه چیز است، یعنی هر چه در سیر الیالله و مسیر سعادتمندی، آن طور که خدا میخواهد، به آن نیازمندیم، منتها باید دل از آلودگیها پاک شود، خدای تعالی هم با همه چیز ما کار دارد، ولی آن قدر که با قلب ما کار دارد، با چیزهای دیگر کاری ندارد، روایات هم از این معنا حکایت دارد.
تمثیل شیخ عطار
چیزی از یک عارف به یادم آمد، ضرری ندارد برای شما بازگو کنم، در باب تمثیلاتش میگوید:
«صیادها دام پهن کردند و روباهی با همه حیلهگریاش در تله افتاد، پیش خود گفت، باید حیله و چارهای بیندیشم، هنگامی که صیادها آمدند، روباه خود را به مردن زد، آن عارف میگوید که صیادها آمدند و چند بار به این روباه لگد زدند و پنداشتند که مرده است، کسی گفت حالا که این مرده و به دردتان نمیخورد، برای من بیماریای پیش آمده، که گفتهاند گوش روباه برای آن خیلی خوب است، روباه فکری کرد و پیش خود گفت مهم نیست، بدون گوش هم میشود زندگی کرد.
کسی دیگر آمد و گفت: حالا که روباه مرده است، دم قشنگ آن را به من بدهید، روباه پیش خود گفت: مهم نیست، بدون دم هم میشود، زندگی کرد، دیگری گفت: روباهی شکار شده ؟! ای خدا، من مریضی دارم و پزشک گفته که قلب روباه برایش خوب است، صیادها مشغول باز کردن آن تله هستند که جسد بیجان روباه را بیرون بیندازند، تا یک نفر دمش را بردارد و دیگری گوشش را.
اما هنگامی که سخن از قلب به میان آمد، روباه گفت: زندگی کردن بیگوش و دم مشکل نیست، اما زندگی بدون قلب محال است، بنابراین وقتی دید که بندها همه باز شده، یک خیز برداشت و جیغی زد و فرار کرد، این عارف بزرگوار در این جا چه نتیجهای میخواهد بگیرد؟
میگوید:
حدیث دل حدیثی بس شگفت است / که دو عالم حدیث دل گرفته است
روا داری که در خونم نشانی / سخن از دل مگو دیگر تو دانی
نان به غفلت مخور
ممکن است، سفره غذای حلال بنشینیم و بخوریم و از سر سفره بلند شویم و تمام گناهانمان آمرزیده شده باشد و خودمان را مستوجب رحمت خاصه حضرت باری تعالی کرده باشیم، باید انسان دقت کند این نعمت نان، آن نعمت غذایی دیگر، نعمتهای لبنی، نعمتهای سبزیجان و بقولات، تمام تشکیلات منظومه شمسی کار کردند تا ما اگر میخوریم، غافل نباشیم، شما راحت این شعر شیخ شیراز را میخوانید:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند / تا تو نانی به کف آری و به غفلت مخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار / شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
شعر خیلی سادهای است، ولی آیا ما هیچ گاه به فکر فرو میرویم که این نانی که جلوی من گذاشته و راحت لقمه میکنم و میخورم، خورشید، فضا، هوا، دریا، اقیانوس، ملک، فلک، انسانها و زمین همه به کار افتادهاند، تا این نان درست شده است، چقدر نعمت است! این نوع تفکر و این گونه اندیشیدن درباره نعمت خوراکی، انسان را رشد میدهد.
نه تنها آن خوراک در بدنش نیرو میشود، بلکه با این توجه خوردن، سیر معنوی و عرشی پیش میآورد، ما در خوردنمان باید دستور و تعلیم بگیریم و باید بیان خدای سبحان و رهبران بزرگ عالم هستی و تبیین کنندگان قرآن را در موضوع خوردن بدانیم.
روزی حداقل دو نوبت و غالباً سه نوبت (ظهر و صبح و شام) غذا میخوریم، باید بدانیم که این خوراک در چه صورت مرضی حضرت باری تعالی است، تا خوردن نه تنها موجب رشد مادی و نیروی بدنی ما بشود، بلکه موجب تقویت ایمان، تقوا، رشد معنوی، باطنی و روحانی ما هم بشود.
نقل از :فارس