به گزارش پایگاه خبری
لقمه، محمدصالح حجتالاسلامی روزنامه نگار، دبیر مسابقات فرهنگی هنری سفره های ایرانی اسلامی و منتقد هنری در یادداشتی که به طور اختصاصی در اختیار روزنامه ایران شماره هشت هزار و ششصد و هفتاد و چهار مورخ ۲۱ بهمن ۱۴۰۳ (امروز) قرار داده است، نوشت: در حالی که فرهنگ غذایی یکی از ویژگیهای مهم فرهنگی هر کشور صاحب پیشینه و تمدن است، به نظر میرسد کارگردانان ایرانی، حتی در فیلمهای کاملاً بومی و مبتنی بر سبک زندگی اقوام ایرانی کمترین توجه را به این مقوله دارند.
چهلوسومین جشنواره فیلم فجر به روزهای پایانی نزدیک شده و در این مدت، با احتساب فیلمهای بخش ویژه، قریب به چهل اثر بلند به نمایش درآمده است. از این میان شش اثر با موضوع دفاع مقدس و انقلاب اسلامی، شش اثر هم در ژانر کمدی، چهار انیمیشن، یک اثر تاریخی-دینی، تعداد زیادی از آثار با رویکرد اجتماعی، پرتره و مستند تولید شدهاند؛ البته که این دستهبندی میتواند با نگاههای مختلف تغییراتی کند اما موضوع بحث ما این نیست.
آنچه که مد نظر این یادداشت کوتاه است این است که به رغم تنوع ژانری، موضوعی، سبکی و حتی نسلی فیلمها و فیلمسازان در همین مدت کوتاه، سبک زندگی ایرانی و اسلامی جایگاه ویژهای در این فیلمها داشته و یا به زبان بهتر میتوانست داشته باشد که البته دارد اما از برخی زوایا اتفاقاً نحیف و رنجور به تصویر درآمده است.
یکی از این موارد کمتر پرداخته شده «غذای ایرانی» است. در حالی که این مقوله بسیار مهم است.
اول: میتوان گفت که مکتب غذای ایرانی یکی از مکاتب اصلی غذایی در دنیاست. غذاهای ایرانی بخشی از تاریخ و هویت ملی کشورمان را تشکیل میدهند که بسیاری از روشهای پخت و تهیه غذا در ایران به هزاران سال قبل بازمیگردد و نشاندهنده سنتهای دیرینه است.
دوم: اگر حتی خودمان هم باور نداشته باشیم، به شهادت اغلب گردشگران و مسافران خارجی بازدیدکننده از کشور عزیزمان، غذای ایرانی محبوب و یک میراث زنده است که نهتنها در داخل کشور بلکه در سطح بینالمللی نیز مورد توجه قرار دارد. غذای ایرانی یکی از خوشمزهترین و متنوع ترینها در جهان است که خود به تنهایی میتواند به عنوان یک جذابیت گردشگری مطرح باشد.
سوم: غذای ایرانی ویترین خوشطعم و رنگی است از تنوع اقلیمی و قومیتی ایران عزیز، چرا که هر قوم و منطقهای بر اساس ویژگیهای اقلیمی و محصولات کشاورزی خود، لیست بلندبالایی از غذاها دارد که انگار در فیلمهای ما نمیتواند فضایی را به خود اختصاص دهد.
چهارم: نکتهای که اهمیت بسیار بالایی دارد، مقاومت در مقابل هجمه فرهنگی است. به جرأت میتوان گفت که در اغلب فیلمهای خارجی سبک زندگی و غذایی حضوری پررنگ دارد و بسیاری از ما به خوبی میدانیم یا دستکم به واسطه تماشای فیلمها گمان میکنیم که میدانیم که غربیها برای صبحانه چه، چگونه و کجا میخورند؟ حتی ممکن است ناخودآگاه ترغیب شده باشیم که چیدمان میزمان (و نه سفرههایمان) یا عادت خوردن و نوشیدنمان شبیه فلانیها باشد؛ اما کمکم سبک زندگی ایرانی به فراموشی میرود. این بعد ماجرا هم از منظر فرهنگ ایرانی اهمیت دارد و هم از نظر فرهنگ اسلامی؛ به هرحال غذای ایرانی هم خوشمزه و متنوع است هم حلال و پاک و متمایز است از مثلاً تناول نوشیدنیهای مسکر.
پنجم: غذای ایرانی بهانهای برای تجمع و گردهماییهای دوستانه و به نوعی پیونددهنده است و معمولاً جزئی از مناسک و مراسم ماست.
اگرچه که در مورد تغییر سبک زندگی و از جمله سبک تغذیه (از تولید تا مصرف) ما، همه تقصیرها و قصورها بر گردن سینما نیست اما سینما به عنوان یکی از پرقدرتترین رسانههای عصر ما و ابزار فرهنگی معرف، مروج و ذائقهساز میتواند در احیا، تثبیت و ترویج ابعاد مختلف سبک زندگی بسیار مؤثر
باشد.
شاید اگر خانواده، به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی و نهادی بسیار مهم در جوامع، در نزد فیلمنامهنویسان، کارگردانان، تهیهکنندگان، منتقدان و مدیران -به عنوان سیاستگذاران- و سیاستگذاران، مورد توجه ویژه باشد، سبک زندگی و غذایی ایرانی هم در فیلمها بالطبع پررنگتر میشود و به جای عدم نمایش این وجه فرهنگی و یا حتی در کنار نمایش پیتزاخوری کاراکترهای مثلاً مدرن و امروزی، میل کردن غذای ایرانی با لذت و در لحظات دورهمی و دلنشین هم به تصویر کشیده میشود، همانطور که در آثار درخشان مرحوم مهرجویی با دقت نظر، این مقوله جایگاه مهمی داشت.